به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه شرق؛ کتاب گذار به سرمایه داری سعید رهنما منتشر شد.
نیروهای ترقیخواه در دهههای اخیر در اغلب کشورهای جهان شکست خوردهاند و مجبور به عقبنشینی شدهاند. در این راه هزینههای بسیاری دادهاند. آنها نهتنها تجربه شکست حرکتهای انقلابی را از سر گذراندهاند، بلکه شکست حرکتهای رفرمیستی و سوسیالدموکرات را نیز تجربه کردهاند. این شکستها غالبا موضع راه سرمایهدارانه را تقویت کردهاند. دلایل شکست آنها تقریبا روشن است: تعرض خشن سرمایهداری نولیبرال، پیشروی نیروهای ارتجاعی و دستراستی در قدرت و بازار، همدستی قدرتهای محلی و سرمایهداری جهانی و دلایلی از این دست. با اینحال، واضح است که جنبشهای اجتماعی یا پیشرفت میکنند یا پسرفت. این شکستها یاد دادند که «بدون رادیکالیسم بهینه نیروهای ترقیخواه از نیروهای ارتجاعی شکست میخورند». از اینرو، بهرغم شکستها شاهد رشد جنبشهای ترقیخواه در سالهای گذشته در جایجای جهان - از آمریکای لاتین تا یونان، اسپانیا و پرتغال و جاهای دیگر - هستیم که علیه نابرابریها، بیعدالتیها، بیکاری، نبود دموکراسی، نابودسازی محیط زیست، تعرض امپریالیستی و به طور کل مصائب ناشی از سیاستهای سرمایهداری کار میکنند. در این راستا بسیاری از متفکران رادیکال در سراسر دنیا به دلایل شکستها و دستاوردهای حرکتهای انقلابی و رفرمیستی جریانات چپ در دنیا پرداختهاند. پرسشهای بسیار مهمی در این زمینه مطرح است: ازجمله تأثیرات جهانیشدن سرمایه بر جنبشها، نقش طبقات مختلف در تحول اجتماعی، ماهیت نظام پساسرمایهداری و چگونگی گذار به آن دوران و غیره. سعید رهنما، استاد علوم سیاسی در دانشگاه یورک کانادا، در کتاب «گذار از سرمایهداری» این سؤالات را با گروهی از نظریهپردازان و کنشگران سیاسی برجسته جهان در میان گذاشته و نظرات متفاوت آنها را در فصول مختلف کتاب آورده است. گفتوگوها از تابستان ٢٠١٤ تا پاییز ٢٠١٥ با کسانی چون رابرت آلبریتون، باربارا اپشتاین، آرون اتزلر، اعجاز احمد، ژیلبر اشکار، کوین اندرسون، لیو پانیچ، کاترین سامری، سام گیندین، مایکل لبوویتز، پیتر هیودیس و اورسلا هیوز انجام شده است. همه آنها بهرغم اختلافنظرهایی که دارند، بر این باورند که نظام سرمایهداری به دلیل تناقضهای ذاتیاش نظامی پایدار نیست و نظام پساسرمایهداری قابل دسترسی است. اما تقریبا همگی اعتقاد دارند که گذار به سوسیالیسم مسیری بسیار سخت و طولانی است و نیروهای ترقیخواه در کشورهای مختلف جهان باتوجه به درسهای گذشته و درنظرگرفتن شرایط عینی و ذهنی جامعه خود میتوانند راهحلهایی مناسب برای بهچالشکشیدن سلطه سرمایه جهانی و حرکت در جهت جامعه پساسرمایهداری در پیش بگیرند. کتاب حاضر بهتازگی با ترجمه پرویز صداقت از سوی نشر آگه منتشر شده است.
فصل نخست کتاب به بررسی مختصر تجارب گذشته و شکستها و دستاوردهای جنبش سوسیالیستی انقلابی و اصلاحی میپردازد. در فصل دوم مفاهیم مختلف انقلاب و تفاوت درک مارکسی انقلاب
- مبتنی بر جنبش مستقل و آگاهانه اکثریت عظیم - با درک بلانکیستی - مبتنی بر انقلاب هدایتشده از سوی اقلیت پیشرو - بررسی میشود. مباحث مرتبط دیگری ازجمله جنبشهای ارتجاعی، جنبشهای خودانگیخته و آنارشیسم نیز در این فصل طرح شدهاند. فصل سوم به ایدهها، امکانات و موانع شیوههای غیرانقلابی و گذار مسالمتآمیز به نظام پساسرمایهداری و نیز مسائل دیگری از جمله مشکلات سوسیالدموکراسی و شکستهای استراتژیهای رفرمیستی و مسائل دموکراسیهای پارلمانتاریستی کنونی پرداخته است. فصل چهارم تأثیر جهانیشدن و قدرت فزاینده سرمایه و محدودیتهای بیشتری که در راه ایجاد نظام سوسیالیستی در یک کشور به وجود آورده تحلیل میشود. از سوی دیگر امکانات تازهای که جهانیشدن سرمایه فراهم آورده و اهمیت جهانیشدن ارتباطات و اطلاعات نیز بررسی میشوند. فصل پنجم بر مفهوم سوسیالیسم تکیه میکند و به تفاوتهای آن با تجربه «سوسیالیسم واقعاً موجود» میپردازد. مباحث مربوط به اشکال گوناگون اجتماعیکردن و سازماندهی تولید، ازجمله خود - مدیریتی، کنترل کارگری، شوراها و اشکال مختلف مشارکت در محیط کار بحث میشوند. فصل ششم به طبقات اجتماعی، مفهوم طبقه کارگر، طبقه متوسط جدید، جنبشهای هویتی و نقش آنها بهعنوان عاملان توسعه اجتماعی میپردازد و در نهایت فصل هفتم به بررسی گامهای عملی حرکت به سوی هدف نهایی سوسیالیسم دموکراتیک اختصاص داده شده است.
پرسشهایی که رهنما در این فصول با صاحبنظران درمیان میگذارد همراه با یک سلسله مباحث نظری در مقدمه کتاب به تفصیل طرح میشود. برحسب موضوع مورد بحث تشابهها و تفاوتهای بسیاری وجود دارد بین نظرات مصاحبهشوندگان با یکدیگر و با مطالبی که نویسنده در مقدمه طرح میکند. تفاوتها بیشتر در مباحث مربوط به استراتژی قابل توجهاند. در پی بحران اخیر سرمایهداری که با شدت و حدت در سطحی وسیع در جهان ادامه دارد، بسیاری به این نتیجه رسیدهاند که دوران نظام سرمایهداری به سر آمده و پایان آن نزدیک است. اما نویسنده در مقدمه کتاب تأکید دارد اگرچه سرمایهداری بنا به ماهیت متناقض خود همیشه بحرانزا بوده، هرگز به علت این تناقضهای ذاتی به خودی خود از بین نمیرود. بلکه زمانی میتوان به نابودی سرمایهداری اندیشید که یک ضد هژمونی و بدیل سیاسی بتواند نظامی برتر را جایگزین آن کند. البته سرمایهداری در مسیر تحول و دگرگونی گسترده خود و در جستجوی بیرحمانه و بیوقفه منفعت هرچه بیشتر و ویرانی فزاینده طبیعت و اجتماع، نیروهایی ذهنی را به وجود میآورد که این نظام را به چالش میکشانند و با آن مقابله میکنند. همین نیروهای ذهنی هستند که توان بالقوه آن را دارند که با بهرهمندی از نیروهای عینی و در بستر تناقضهای ذاتی سرمایهداری، نظام اقتصادی – اجتماعی متفاوت و چهبسا برتری را جایگزین نظام سرمایهداری کنند. بااینحال، چنین بدیلی پیششرطها و لازمههایی دارد که در شرایط کنونی در هیچ کشوری موجود نیست. رهنما اذعان دارد بیشک گذار از سرمایهداری «راهی است بسیار طولانی و مشکل و حتی خیالی و رویایی به نظر میرسد. اما اگر این را با تنها بدیل دیگر، یعنی امید به سرنگونی نظام سرمایهداری جهانی توسط انقلاب اقلیت مقایسه کنیم، میبینیم که از آن عملیتر است. پیگیری این راه به نظریهپردازیهای جسورانه و تفکر عملی نیاز دارد» (ص٥٦) که در گفتوگوهای کتاب حاضر از منظرهای مختلفی بررسی شده است.
نظر شما